زندگی محیطبانان فیلم سینمایی می‌شود ایجاد خانه‌های همیار طبیعت برای مشارکت مردم در نگهداری محیط زیست حجم بالای استفاده از ظروف پلاستیکی یکبار مصرف در محرم| این ظرف‌ها تا ۵۰۰ سال تجزیه نمی‌شوند فعالیت ۱۰ پایگاه انتقال خون خراسان رضوی در تاسوعا و عاشورای حسینی آیا همه باید مولتی ویتامین مصرف کنند؟ زلزله بجنورد را لرزاند (۲۵ تیر ۱۴۰۳) صدور گذرنامه اربعین تنها با ۶۵ هزار تومان + جزئیات پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان‌رضوی دوشنبه (۲۵ تیر ۱۴۰۳) | افزایش سرعت باد و گردوخاک در جنوب و شرق استان چرا حقوق بازنشستگان تامین اجتماعی با تاخیر واریز می‌شود؟ تداوم وزش باد و رگبار در برخی استان‌های کشور (۲۵ تیر ۱۴۰۳) خوردن دمنوش زیاد ممنوع | عوارض جایگزینی شیر گیاهی به جای شیر گاو دفع سموم بدن در ۳۰ دقیقه به روش چینی‌ها وحشت کسبه از پرنده شکاری در یافت آباد+عکس هشدار به والدین: اختلال در هورمون رشد برای کودکانتان جبران ناپذیر است تقاضای بالای بازار دارویی کشور برای وارفارین شرور نارمک دستگیر شد (۲۴ تیر ۱۴۰۳) شناسایی و مهر و موم ١٧ پاتوق مواد مخدر در مشهد (۲۴ تیر ۱۴۰۳) ترافیک نیمه روان در آزادراه مشهد-باغچه، نیشابور و سبزوار (۲۴ تیر ۱۴۰۳) حکم اعدام شکارچی زنان شکسته شد کشف ترياک جاسازی شده در بسته غذای حيوانات تصادف مرگبار در محور رشتخوار به تربت حیدریه با یک فوتی و ۲ مصدوم (۲۴ تیر ۱۴۰۳)
سرخط خبرها

دویدن با دیوانه‌ها

  • کد خبر: ۱۲۸۰۲۳
  • ۱۱ مهر ۱۴۰۱ - ۱۲:۳۰
دویدن با دیوانه‌ها
برای یک دانش آموز کلاس سوم دبستان مدرسه آیت ا... سعیدی خیابان خواجه ربیع حوالی سال ۷۶ معنایی شخصی دارد که‌ می‌تواند آن معنای شخصی تجربه مشترک هزاران دانش آموزی باشد که آن سال‌ها مدرسه رفته اند.

برای یک دانش آموز کلاس سوم دبستان مدرسه آیت ا... سعیدی خیابان خواجه ربیع حوالی سال ۷۶ معنایی شخصی دارد که‌ می‌تواند آن معنای شخصی تجربه مشترک هزاران دانش آموزی باشد که آن سال‌ها مدرسه رفته اند. آن سال‌ها من برای رسیدن به مدرسه از خیابان خواجه ربیع عبور می‎ ‎کردم تا خودم را در شیفت‌های متغیر برسانم به حیاط شلوغ مدرسه که پر بود از بوی گازوئیل و بچه‌های کچلِ یک شکلی که بیشترشان منتظر زنگِ خانه‌ها بودند.

در مسیر همان مدرسه بود که برای اولین بار لحظه‌ای از آزادی را حس کردم. آزادی را در خیابان خواجه ربیع تجربه کردم، جایی که وقتی می‌خواستم از آن خیابان شلوغ عبور کنم ناگهان دیوانه‌ای خودش را از تیمارستان حجازی که بعد‌ها به بیمارستان حجازی تغییر نام داد به خیابان رسانده بود، او از دست دکتر‌ها و پرستار‌ها فرار کرده بود و مثل پرنده‌ای که از قفس بیرون زده است، داشت برای خودش پرواز‌ می‌کرد، او از پیاده رو خودش را رساند به خیابان و تا رسید به خط سفید وسط خیابان فرصت آزادی اش به پایان رسید.

دو مأمور هیکلی سفیدپوش بیمارستان خودشان را به او رساندند و روی همان خط سفید گرفتندش و همان وسط خیابان انگار آمپولی را به بازویش زدند، آن هیکل شیدای پرانرژی، آن چشم‌های بلعنده خیابان، انگار همان لحظه رؤیای آزادی اش به پایان رسید، مرد پاهایش سست شد و مأمور‌های سفیدپوش او را کشان کشان بردند داخل تیمارستان. من آنجا برای اولین بار آزادی را حس کردم هرچند کوتاه و مختصر، هرچند نافرجام.

آن دویدن ها، آن شور مختصر، کنار خاطرات کلاس سوم دبستان جاخوش کرده اند، بیرون زدن یک دیوانه از تیمارستانی که ۵۰ سال بود کنار خیابان خواجه ربیع (عبادی امروز) و پشت به باغ راه آهن ساخته شده بود، برای من مثل کشیدن ماژیک فسفری روی یک خط مهم کتاب بود، آن یک خط فرار کوتاه آن دیوانه، تیمارستان حجازی، خیابان خواجه ربیع و مدرسه آیت ا... سعیدی را با نخ آزادی به هم وصل کرد و هر زمان که از آن تکه از شهر عبور می‌کنم به دویدن دیوانه‌هایی فکر می‌کنم، که حتی برای لحظه‌ای هم که شده است، حسی گنگ را تجربه‌ می‌کنند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->